چکیده مقاله تأملی در رویکرد تأسیسی در تولید مدیریت اسلامی
چکیده مقاله تأملی در رویکرد تأسیسی در تولید مدیریت اسلامی
چکیده مقاله تأملی در رویکرد تأسیسی در تولید مدیریت اسلامی
..................................................................................
مولف/مترجم: محمدعلی برزنونی
موضوع: مدیریت اسلامی
سال انتشار(میلادی): 2008
وضعیت: چکیده
منبع: نخستین همایش علمی روش شناسی تحقیق در رهبری و مدیریت اسلامی؛ هیات مروجان رهبری و مدیریت اسلامی
پابگاه علمی مدیریت و حسابداری منبع: mba20.blog.ir
چکیده: سخن
گفتن از مدیریت اسلامی مسبوق بر بحث از «علم دینی» است. در سالهای اخیر
بحث پیرامون این مفهوم که تعبیر دیگر آن «علم بومی» است، رونق فراوان یافته
است. بحث از علم و دین و رابطهی این دو با هم، قدمتی بسیار دارد.
در یک نگاه کلان، میتوان رویکردها به علم دینی و مدیریت اسلامی را به سه رویکرد اصلی تقسیم کرد:
الف)
رویکرد استنباطی که از آن تحت عنوان «دینشناسی دائره المعارفی» نیز یاد
میکنند و براساس این رویکرد، در یک نگاه، دین مشتمل بر همهی جزئیات است و
برای استنباط آنها باید کوشید. در نگاه دیگر، فراهم آوردن علم دینی
مستلزم استخراج اصول و کلیات آن از متون دینی است.
ب) رویکرد تهذیبی و
تکمیل علوم موجود با نگاه امضایی که در تاریخ اسلام سابقه دارد و نوعی
تطبیق خام و البته تکلفآمیز یافتههای علمی با متون دینی است که اشکالات
خاص خود را نیز در بر دارد.
ج) رویکرد تأسیسی که با تأمل در مفروضات
پیشینی علوم و تغییر آنها براساس آموزههای دینی به دست میآید. براساس
این رویکرد، بحث دربارهی علوم انسانی اسلامی در گرو آن است که بتوان قسمت
هایی از اندیشهی اسلامی را به منزلهی پشتوانهی متافیزیکی برای تحقیق در
علوم انسانی به کار گرفت تا علم دینی به این معنا موجودیتی یکپارچه یابد.
سیر
علوم انسانی نوین که مبدأ و مرجع فعلی آن غرب است، بسیار تأملانگیز است.
غربیان تلاش کردهاند علوم انسانی خود را بر مبانی متافیزیکی خودشان استوار
سازند. نگاه ویژهی آنها به هستی و انسان، تمایز بین ماده و روح،
شناختشناسی و نیز انحصار روشهای شناخت بشر به تجربه و حس و نادیده
انگاشتن راههای دیگر...، علوم انسانیای را پدید آورده است که صبغهی
تجربهگرایانه دارد و با علوم دیگر از آن سرزمینها هم زبان است.
به
اعتقاد صاحب این قلم، اگر بخواهیم سخن از علوم انسانی اسلامی و به تبع آن
مدیریت اسلامی به میان آوریم ـ که باید سخن بگوییم و اصول و مبانی مفتح و
غیر مفتح بسیاری در مجموعه معارف و اندیشههای مسلمین وجود دارد که باید
کاویده شود ـ باید علوم انسانی جدید ـ که محصول خرد جمعی بشر غربی با مبانی
خاص خود است ـ در چهار محور اساسی زیر در چارچوب جهانبینی اسلامی مورد
«باز تفسیر» قرار گیرد:
1. هستیشناسی اسلامی: نگرش توحیدی اسلام به
هستی و واقعیات فیزیکی و متافیزیکی و مراتب و سطوح آن اعم از مراتب و سطوح
مادی و معنوی، باید به طور عمیق و دقیق بررسی شود و در میان دانشپژوهان و
دانشمندان نفوذ یابد.
2. معرفتشناسی اسلامی: نگرش معرفتشناسی
کلانگارانه و توحیدی اسلام نسبت به واقعیات و علم به واقعیات، به ویژه
پدیدارهای انسانی ـ که موضوع تحقیق در علوم انسانی است ـ کیفیت معرفت،
ساختارشناسی واقعیت و الگوهای فهم و نیز انواع شناخت بشری اعم از «شناخت
تجربی»، «شناخت عقلانی»، «شناخت شهودی» و «شناخت وحیانی» مورد توجه قرار
گیرد.
3. انسانشناسی اسلامی: انسان اسلام باید مورد شناسایی دقیق و
عمیق قرار گیرد. تعریف انسان و ماهیت او، ویژگیهای انسان و ابعاد مختلف
وجودی او از دیدگاه اسلامی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تعریف
انسان در غرب با تعریف انسان در اسلام کاملاً متفاوت است. 4. روششناسی
اسلامی: روش تحقیق مناسب در علوم انسانی و رشتههای مختلف آن با توجه به
جنبههای مختلف رفتار آدمی و روابط و مناسبات آدمیان با یکدیگر و آثار و
نهادهای ناشی از رفتارهای فردی و جمعی در روابط انسانها و نیز ابعاد مختلف
وجودی انسان براساس بینش اسلامی انتخاب شود و تنها به تجربه ـ که یکی از
شناختهای بشری و روشهای تحقیق است ـ بسنده نگردد.
چهار محور کلان فوق
که به عنوان پیشفرضهای متافیزیکی در علوم انسانی تأثیرگذار شوند، علوم
انسانی اسلامی را ممکن و میسر خواهند کرد. در این صورت، هدف از کسب علم نیز
الهی خواهد بود و فعالیت علمی، فعالیت دینی و عبادت شمرده خواهد شد و آدمی
به خدا نزدیک و نزدیکتر میشود. در نتیجه کاربردهای علمی و نتایج
پژوهشهای علمی هم در جهت مصالح بشریت سوگیری خواهند داشت و جامعهی انسانی
مسیر سعادت را خواهد پیمود.
این نکته شایان ذکراست که هشدارهای جدی
امام راحل پس از پیروزی انقلاب اسلامی مبنی بر اسلامی کردن دانشگاهها و
دغدغههای حکیمانهی مقام معظم رهبری در این باره دو روی ظاهری و باطنی
دارد. دانشگاههای ما پس از انقلاب در بعد ظاهری در اسلامی شدن تلاش کرده و
عمدتاً موفق بودهاند. اما روی دیگر این سکه، بعد باطنی آن است. مراد از
بعد باطنی، محتوای متون درسی و مبانی آنها و پیشفرضهای مقبول در علوم و
جهتگیریهای کاربردی آن است. این اقدام، که از آن تحت عنوان «انقلاب
فرهنگی» نیز یاد میشود، هنوز به وقوع نپیوسته است. این کار همتی پویا و
طولانی همراه با گامهای درست میطلبد. اجتهاد علمی لازمهی محیطهای علمی و
دانشگاهی است و برای دستیابی آن به تعبیر مقام معظم رهبری، دو عنصر «قدرت
علمی» و «جرأت علمی» ضروری است. هم باید با هوش وافر، به دنبال ذخیرهی
علمی لازم و مجاهدت فراوان برای یادگیری بود و هم باید برای تقویت بنیهی
علمی کشور و پیشرفت علم و فنآوری، باید با نواندیشی و نوآوری علمی، خود را
از قید جزمیگری تعریفها و نظریههای علمی القا شده از سوی غرب و دایمی
دانستن آنها رهانید. باید علاوه بر مصرف کردن فرآوردههای علمی دیگران، به
معنی حقیقی کلمه، علم را نیز با روشمندی و ضابطه تولید کرد. لازمهی این
کار، به وجود آمدن خودآگاهی جمعی در محیطهای علمی نسبت به فرهنگ وارداتی و
تحکمآمیز غربی است.
در این نوشتار، پس از بررسی اجمالی سیر علوم
انسانی نوین و تأملی در مبانی و پیشفرضهای آن، سه رویکرد مطرح در علم
دینی مورد بررسی و نقد قرار میگیرد و دیدگاه مختار در این زمینه، که مبتنی
بر رویکرد تأسیسی با تأمل در پیشفرضهای چهارگانه و بازتفسیر آنها تشریح
میگردد.
............................................................................................