دانلود دو مقاله مدیریت:
1- فنون مذاکره برای حل مسائل سازمانی
1- فنون مذاکره برای حل مسائل سازمانی
....................................................................
مولف/ان: محمد جعفر موغلی
موضوع: مدیریت بازرگانی
سال انتشار(میلادی): 2009
وضعیت: تمام متن
منبع: ماهنامه تدبیر-سال بیستم-شماره 202
پابگاه علمی مدیریت و حسابداری منبع: mba20.blog.ir
مقدمه: بیشتر
مدیران حرفه ای به اهمیت مذاکره در زندگی واقفند، زیرا زمان قابل توجهی از
زندگی حرفه ای خود را صرف مذاکره می کنند. به علاوه، زندگی شخصی شان هم با
مذاکره همرا ه است. موفقیت و اثر بخشی حرفه ای آنان به شدت متأثر از
توانایی آنها در هنر و فن مذاکره است.این مهارت یا ناشیگری آنان در مذاکره
است که نظر مدیران، همکاران، زیر دستان، مشتریان، رقبا و سایرین را درباره
موفقیت کاری شان شکل می دهد. مدیران، زمان و کوشش بسیاری را صرف مذاکره می
کنند، اما معدودی از آنان هنر و دانش مذاکره را به درستی می دانند.از این
رو، بسیاری از مدیران حرفه ای نیازمند رویکرد بهینه در طرح ریزی و اجرای
مذاکرهها هستند.
مذاکره یک فرایند بسیار پویا، و نه یک جریان ایستا،
است. یعنی از زمان شروع تا پایان مذاکره، فرایند مذاکره در معرض ارزیابی و
تغییر است. حتی پیش از هر کنش و واکنشی ، دو طرف، جداگانه به بر آورد
نیازها، علاقه ها و هدف ها میپردازند تا موقعیت خود و طرف مقابل را
بسنجند. معمولا طی تعاملاتی که در مذاکره پیش میآید، این ارزیابی ها و بر
آوردها در معرض تغییر و تحول اند. اطلاعات جدیدی که می رسند، باید ارزیابی و
طبقه بندی شوند این پویایی و ماهیت تغییر پذیر گفتوگو است که سبب پیچیدگی
و دشواری می شود. توجه به مذاکره و دیدن آن به صورت فرایندی پویا از تبادل
کنترل شده اطلاعات، بر تأثیرهای مثبت مذاکرهکننده می افزاید و مخاطرههای
ناشی از نقص و خلل در گرد آوری ، پنهان سازی، افشا یا توجه کامل به
اطلاعات را به حداقل میرساند.(شوئنفیلد، 1384،ص12)
تعریف مذاکره
فرهنگ مارین وبستر مذاکره را عمل یا فرایند گفت و گو با دیگری برای دستیابی به توافق بر سر مسئلهای تعریف کرده است.
در فرهنگ امریکن هریتیج مذاکره به صورت عمل یا فرایند گفت و گو با دیگران برای دستیابی به توافق یا یک موافقت نامه تعریف شده است.
گفت و گویی که هدف آن دستیابی به یک توافق است، تعریفی است که فرهنگ اکسفورد از مذاکره ارائه داده است.
همان
گونه که ملاحظه می شود صرف نظر از تفاوت های جزئی، هر سه تعریف گفته شده
تقریبا شبیه به هم هستند. دو عنصر گفت و گو و توافق در هر سه تعریف وجود
دارد.
از دیدگاه دیگر می توان گفت، مذاکره فراگرد تصمیم گیری توافقی بین
افراد به هم وابسته و با ترجیحات متفاوت است (1991:446 , Bazerman &
Neal )، یا میتوان گفت مذاکره فراگردی است که دو یا چند نفر یا گروه دارای
هدفهای مشترک و متضاد،طرحهای پیشنهادی خود را بیان می کنند و شرایط خاص
خود را مورد بحث قرار می دهند تا احتمالا به توافق برسند (1995:446
,Hellriegel). به عبارت دیگر،مذاکره در صورتی تصمیم گیری مشترک است که
طرفین ترجیحات متفاوتی داشته باشند. یکی از صا حب نظران، مذاکره را داد و
ستد یا بده بستان آشکار و داوطلبانه میان دو طرفی می داند که هر یک چیزی از
دیگری می خواهد، بنابراین هر یک از دو طرف می تواند پیشنهاد طرف مقابل را
نپذیرد.
عناصر مذاکره
هرب کوهن،در کتاب خود،موسوم به می توان
در مورد همه چیز مذاکره کرد سه عنصر حیاتی هر مذاکره ای را اطلاعات،زمان و
قدرت معرفی می کند و نقش هر یک را در مذاکره به اختصار شرح می دهد:
1.اطلاعات: طرفی که بهترین درک و شناخت را ازآنچه که باید انجام شود دارا باشد، قدرت بیشتری درمذاکره دارد.
2.زمان:
طرفی که از نظر وقت در تنگنا نباشد، کار خود را بهتر انجام می دهد. هیچ
وقت در تنگنای وقت مذاکره نکنید و اجازه ندهید که طرف مقابل احساس کند در
تنگنای وقت هستید.
3.قدرت: هیچ وقت قدرت را به طرف مقابل واگذار نکنید.
با توجه به این مطالب هر یک از عناصر مذاکره را به صورت فشرده، اینگونه مورد بحث قرار می دهیم:
بیشتر
افراد بر این باورند که مذاکره با انجام ملاقات بین طرفین درگیر شروع شده و
پایان می یابد،در حالی که واقعیت این نیست. برای انجام یک مذاکره موفق،
هفته ها،ماه ها و گاهی سالها باید وقت صرف کرد. زمان مورد نیاز پیش از
انجام مذاکره، به طورعمده به جمع آوری اطلاعات در مورد هدفها،نیازمندی ها
وسبکهای مذاکرهای طرف مقابل و طراحی فرایند مذاکره اختصاص می یابد. البته
زمان صرف شده، در اصل انجام مذاکرات نیز اهمیت زیادی دارد. اکثر اوقات
مذاکرهها در 20 درصد آخر وقت مذاکره به نتیجه میرسند. این جنبه از مذاکره
از قاعده جالب پارتو (اقتصاددان و جامعه شناس ایتالیایی)موسوم به
قانون20-80 پیروی می کند،که به نظر در کل زندگی انسان ساری و جاری
است.مطابق این قانون 20 درصد آنچه که فرد انجام می دهد 80 درصد نتایج را به
بار می آورد،و بر عکس 80 درصد آنچه که فرد انجام می دهد 20درصد نتایج را
به وجود می آورد.
درمذاکره می توان این قانون را این گونه بیان کنیم که
80 درصد نتایج مورد نظر،عموماً در20درصد آخروقت، مورد توافق قرارمی گیرند.
زمان و ضربالاجلها ممکن است به نفع هریک ازطرفین باشد،که این بستگی به
شرایط دارد. توجه به نکتههای زیر می تواند وقت رادر خدمت طرف خبره
قراردهد:
1.ازآنجایی که بیشترتوافقها در20درصد آخروقت مذاکره صورت می گیرند، باید خونسرد، صبور و منتظر زمان مناسب برای اقدام بود.
2.اگر
در تمام کردن سریع مذاکرهها منافعی وجود دارد، ارزش این کاررابه طرف
مقابل گوشزد کنند. گاهی اوقات یک ویا هردوطرف مذاکره ازسریع انجام شدن
مذاکرهها منتفع می شوند.
3.بایدبه خاطرسپردکه ضرب الاجل هارا می توان
تغییردادویاازبین برد.بانزدیک شدن به ضرب الاجل نبایدوحشت کرد،بلکه در
تغییرآن باید سعی کرد.
4.تلاش شود تا به ضرب الاجل طرف مقابل پی برده
شود.وقتی که حریف به آخرین مهلت خود نزدیک می شود سطح فشار روانی اش بالا
می رود وطرف مقابل می تواند از این موقعیت برای تشویق حریف به پذیرش
توافقهای مورد نظر خود بهره گیرد.
همان ذهنیت که مذاکره را فقط گفت وگو
ودیدار طرفین در زمان مشخصی میداند، باعث می شود که بسیاری از افراد، بدون
کسب اطلاعات لازم، پشت میز مذاکره قرار می گیرند. مذاکره یک واقعه نیست،
بلکه یک فرایند است که از مدتها پیش از گفتگوی رودررو آغاز می شود.یک دلیل
مهم برای اینکه خیلی زودتر از آغاز مذاکرهها باید آماده شد، این است که در
جریان مذاکرهها طرف مقابل، منافع،نیازمندی ها وانگیزه های خود را پنهان
می کند. به طور معمول افراد پیش از انجام دیدارهای رسمی، بیشتر ممکن است
اطلاعات ارائه کنند. اطلاعات لازم برای مذاکره را می توان از هر جایی به
دست آورد:جست وجو در اینترنت،گفت و گو با فرد یا افرادی که سابقه مذاکره با
طرفهای مورد نظر را داشته اند،گفت وگو با دوستان وافراد مرتبط با طرف
مذاکره و....
آخرین عنصر در مذاکره، قدرت است. هر چند بسیاری با شنیدن
واژه قدرت مفهوم منفی از آن برداشت میکنند،اما قدرت در نفس خودش، نه خوب
است نه بد.آنچه که بد است سوء استفاده از قدرت است.
گونههای مختلفی از
قدرت می تواند بر نتیجه مذاکره اثر بگذارند؛ مانند: قدرت مقام، قدرت دانش و
تخصص، قدرت پاداش و تنبیه و قدرت شخصیت. علت آنکه می گوییم می تواند این
است که اگر از قدرت برخوردار باشیم ولی از آن بهره نگیریم،این قدرت ارزشی
ندارد.(گرشاسبی، 1384: 31-33 )
فرایند مذاکره
مذاکره از پنج مرحله تشکیل شده است:
1) تدارک و برنامه ریزی؛
2) تنظیم تاکتیک مذاکره ؛
3) توضیح و توجیه؛
4) بحث و ارائه راه حل ؛
5) تنظیم توافق نامه.
1. تدارک و برنامه ریزی: پیش از شروع مذاکره باید این
نکته ها را روشن کرد: ماهیت تعارض و اختلاف چیست؟ چه عواملی موجب بروز این
اختلاف شده است؟ چه کسانی درگیرند و چه پنداشت یا برداشتی از مسئله مورد
اختلاف دارند؟
مقصود شما از مذاکره چیست؟چه هدفهایی دارید؟ برای تدوین
استراتژی مورد نظر از اطلاعات جمع آوری شده استفاده کنید .همانند استاد
شطرنج باید بدانید که در برابر هر حرکت طرف مقابل، چه حرکتی را باید انجام
دهید.
2. تنظیم تاکتیک مذاکره: پس از ارائه استراتژی (تدارک و برنامه
ریزی) این آمادگی را دارید که برای خود و طرف مقابل ضوابطی را تعیین
کنید.آن مقررات از این قرار است:چه کسی یا کسانی مذاکره انجام خواهند
داد؟در کجا باید این مذاکرهها انجام شود؟محدودیت زمان چقدر است؟کدام مسئله
(یا مسائل)دامنه مذاکرهها را محدود میسازند؟اگر به بن بست رسیدید، چه
باید بکنید؟در این مرحله،طرفهای مذاکره پیشنهادهای نخستین را ارائه خواهند
داد.
3.توضیح و توجیه: پس از اعلام موضع اولیه،شما و طرف مذاکره باید
تقاضای اصلی را توضیح داده، آن را توجیه کنید.در این مرحله الزامی به
برخورد و رویارویی نیست،زیرا در این مرحله طرفهای مذاکره به فرصتی دست می
یابند تا با خواسته های طرف دیگر بیشتر آشنا شوند ودر یابند که تقاضای آنها
تا چه اندازه اهمیت دارد.در این مرحله باید اسناد و مدارکی مبنی بر حقانیت
درخواست و تقاضا ارائه کرد.
4.چانه زدن و حل مسئله: ماهیت مذاکره بر
داد و ستد قرار دارد.تردیدی نیست که طرف های درگیرباید کوتاه بیایند تا
زمینه توافق فراهم شود.
5.تنظیم توافقنامه و اجرا: تنظیم توافقنامه،
آخرین مرحله ای است که در فرایند مذاکره به اجرا در می آید.در این
موافقتنامه باید راهها و شیوه های اجرایی و جزئیات که مورد توافق طرفین
قرار گرفته، مشخص می شود. (رابینز، 1381: 811-813 )
شاخص های مذاکره اثر بخش
برای شناسایی مذاکره اثر بخش، از سه شاخص: کیفیت،کارایی و توازن استفاده می شود که در (جدول شماره 1) نشان داده شده است.
اگر
طرفین مذاکره نتوانند به مسائل مورد توافق دست یابند، ممکن است دچار تنگنا
شوند.ولی توافق در مذاکره می تواند معنی و مفهوم متفاوتی داشته باشد.توافق
می تواند به نفع یا ضرر طرفین یا یکی از آنها باشد. مذاکره اثربخش به
منافع مشترک منجر می شود و تصمیمهای مشترک به نفع طرفین خواهد بود.هنر
مذاکره کنندگان به چگونگی رسیدن به این مرحله بستگی دارد.( رضائیان، 1382:
92)
استراتژی های مذاکره
زمانی که افراد یا گروه ها برای
حل اختلافی وارد مذاکره می شوند، جهت گیری یا روش ویژهای را دنبال می
کنند. این جهت گیری یا مبتنی بر نگرشی رقابتی است یا مبتنی بر نگرش همکاری.
بر این اساس دو استراتژی عمده را می توان در مذاکره قائل شد: استراتژی
همکاری(تلفیقی) و استراتژی رقابتی(تقسیمی). استراتژی تلفیقی مبتنی بر
همکاری است و طرفینی که چنین سبکی را اتخاذ می کنند راه حلهای برد-برد را
دنبال می کنند. استراتژی رقابتی مبتنی بر رقابت است و طرفینی که چنین
رهیافتی را اتخاذ می کنند راه حلهای برد- باخت را دنبال می کنند.
البته
برخی محققــان مانند فیشر و اوری در کتــاب معروفشان موسوم به Yes to
Getting به وجود سه استراتژی نرم، سخت واستراتژیای که آنها نام مذاکره
قاعدهمند (Principled) را بر آنها نهاده اند، معتقدند. به نظر این
نویسندگان استراتژی سخت، به شدت رقابتی است، استراتژی نرم به شدت مبتنی بر
همکاری است و استراتژی مذاکره قاعده مند مسئلهای بینابین است. این
استراتژی بیشتر مبتنی بر همکاری و کمتر مبتنی بر رقابت است.
لکسس و
سبنیس از نخستین افرادی بودند که ثابت کردند تمامی استراتژیهای مطرح در
مذاکره، ذیل دو استراتژی همکاری و رقابت قابل طبقهبندی میباشند و نیز این
که در هر مذاکره ای، لاجرم ترکیبی از هردو استراتژی به کار میرود. مطابق
نظر این دو، در هر مذاکرهای مذاکرهکنندگان ابتدا با اتخاذ استراتژی
همکاری، تلاش می کنند تا با بزرگتر کردن امتیازها ایجاد ارزش کنند،اما
درنهایت چاره ای جز تقسیم ارزش ایجاد شده نیست، بنابراین بر مبنای استراتژی
تقسیمی، منافع یا ارزش به وجود آمده را تقسیم می کنند (1983 ,Ury
&Fisher). با توجه به نزدیکی زیاد استراتژی قاعدهمند به استراتژی
همکاری ما نیز همانند محققان امروزی، استراتژیهای مذاکره را در دو صورت:
استراتژی همکاری و استراتژی رقابتی، بررسی خواهیم کرد.
استراتژی رقابتی
استراتژی
رقابتی، عبارت است از یک سبک یا نگرش رقابتی که در مذاکره برای تقسیم یک
منبع ثابت، مانند پول و امکانات، مورد استفاده قرار می گیرد. در مذاکره
مبتنی بر رهیافت رقابتی طرفین با این تصور که منبع یا امتیاز موجود ثابت و
غیر قابل بزرگتر شدن است، تلاش میکنند هر چه که می توانند سهم خود را از
منبع موجود افزایش دهند.
علت اتخاذ این استراتژی این است که در برخی
مذاکرهها، اختلافها به گونهای است که به گونه دیگر قابل حل نیست و تنها
یکی از طرفین باید به کل منفعت موجود و یا بیشتر آن دست یابد. در این نوع
مذاکرهها هر اندازه منبع مورد مذاکرهها بزرگتر و حیاتی تر باشد، گفت و
گوها و به سرانجام رساندن مذاکرهها دشوارتر است.
در هر حال، همچنان که
در ادامه خواهیم آورد همواره بهرهگیری از استراتژی همکاری بر استراتژی
رقابتی اولویت دارد و تنها در مواقعی که درواقع امکان همکاری نباشد، باید
از استراتژی رقابتی استفاده کرد. زمانی که روابط آینده برای طرفین مذاکره
مهم نباشد(مثلا روابط دو شرکت تجاری) نیز می توان از این استراتژی استفاده
کرد. طرفی که میخواهد در این نوع مذاکرهها برنده میدان باشد، باید از
حداقل ها، و حداکثر هایی که طرف مقابل برای خود تعیین کرده است، آگاهی یابد
و سپس تلاش کند نتیجه مذاکرهها را هر چه بیشتر به هدفهای خود نزدیک کند.
در این نوع مذاکرهها معمولا طرفین به تاکتیک های غیر اخلاقی نیز روی
میآورند تا نتیجه را به نفع خود تمام کنند، زیرا مسئله برد و باخت و همه
یا هیچ است و روابط آینده نیز اهمیت ندارد، بنابراین جایی برای اخلاق
مذاکره باقی نمی ماند.
اطلاعات، نقش حیاتی را در مذاکرهها مبتنی بر سبک
رقابتی ایفا می کنند. هر طرف سعی می کند از اطلاعات خود حفاظت کند و در
مقابل، به اطلاعات مربوط به خطوط قرمز و راه حلهای طرف مقابل دست یابد.
برتری اطلاعاتی در این مذاکرهها موجب تفوق استراتژیک میشود و طرف برتر،
نتیجه مذاکره را به نفع خود به پایان خواهد رساند.
استراتژی همکاری
استراتژی
همکاری یا تلفیقی، عبارت است از: یک سبک مذاکره ای که در آن طرفین برای
یافتن یک راه حل برد-برد برای رفع اختلافهای خود با یکدیگر همکاری میکنند.
کانون توجه این استراتژی بر توافقهایی است که مبتنی بر منافع طرفین است و
رضایت هردو طرف را جلب می کند.
خمیرمایه این استراتژی، تلفیق است، بدین
معنا که ظرفیت نهفته برای ترکیب منافع طرفین را به گونهای که ارزش مشترک
ایجاد کند. یا منفعت موجود را بزرگتر سازد. این ظرفیت نهفته برای ترکیب
زمانی وجود دارد که مسائل متعددی در مذاکره در میان باشد تا طرفین با
معامله بر سر مسائل مختلف به راه حل رضایت طرفین دست یابند.
اهمیت این
استراتژی در این است که در پایان مذاکرههای مبتنی برآن، هردوطرف برنده می
شوند واز نتیجه راضی هستند و روابط خوب نیز بین آنها ادامه می یابد. بر
خلاف مذاکرههای رقابتی که مبتنی بر مواضع ثابت و متضاد است و معمولا به
سازش یا شکست مذاکرهها منتهی میشوند ، در مذاکرههای مبتنی بر سبک همکاری
طرفین به آنچه که می خواهند و یا به بیشتر از آنچه می خواستند، دست
مییابند. ( گرشاسبی، 1384: 91-95 )
اصول مذاکره
از جمله مباحث مهمی
که در فن مذاکره مورد توجه محققان قرار دارد اصول و یا به عبارت بهتر
مهارتهای مذاکره است، فراگیری و کاربرد دقیق این ویژگیها به مذاکره کنندگان
امکان می دهد تا با دیدی باز، فرایند مذاکره را به دست گیرند و نتیجه
مطلوب را عاید خود کنند.
برخی از مهارتهای مذاکره ذاتی است و بعضی از
افراد از آن برخوردارند، مانند خلاقیت،اما برخی دیگر اکتسابی است که در
سایه آموزش و کسب تجربه در میدان عمل به دست می آیند.در بین اصول مذاکره
اصل خوب شنیدن جزو اصول مادر محسوب می شود، بنابراین، ما این اصل را با
تفصیل بیشتری مورد بحث قرار می دهیم.
هنر و مهارتهای شنیدن
یکی از
رموز موفقیت در مذاکره و از اصول بنیادین آن، شنیدن است.شنیدن در مذاکره
آنقدر اهمیت دارد که از آن به عنوان هنر شنیدن و یا شنیدن فعال یاد
میشود.اغلب می گویند که بهترین مذاکره کننده بهترین شنونده است.اساس
مذاکره بر ارتباط گیری درست بین طرفین است و شنیدن و فهم دقیق مسائل باعث
برقراری ارتباط درست می شود.به باور محققان هر فرد روزانه دست کم در یک
مورد مرتکب اشتباه شنیداری می شود.در مذاکره چنین اشتباهاتی خسارت بار است.
به
طور معمول، سه عامل موجب میشود تا مذاکره کنندگان از شنیدن فعال باز
مانند.نخست اینکه آنها فکر می کنند که مذاکره اساساً تشویق دیگران به پذیرش
است و ابزار تشویق هم، حرف زدن است.آنها توجه ندارند که بدون آگاهی از
انگیزه های طرف مقابل تشویق امکان پذیر نیست.دوم اینکه مذاکره کنندگان آن
قدر به حرف زدن اشتیاق دارند که زمان شنیدن خود را به انتظار صرف می کنند
تا دوباره نوبت حرف زدنشان برسد وبه این ترتیب ممکن است متوجه اطلاعاتی که
در فرایند مذاکره حیاتی است، نشوند.عامل سوم این است که گاهی مذاکره
کنندگان مطلبی را که نمیخواهند بشنوند، نمی شنوند، تا جایی که حتی متوجه
بی علاقگی طرف مقابل به معامله یا خرید از آنها یا فروش به آنها نمی شوند.
فراگیری
شنیدن موثر، کاری است دشوار، اما ثمربخش.ما در اینجا چند قاعده را ذکر می
کنیم که به مذاکرهکنندگان کمک می کند تا شنوندگان فعالی شوند.
_ همیشه به شنیدن علاقهمند باشید.
_ به جای حرف زدن بپرسید.
_ به زبان بدنی طرف مقابل توجه کنید.
_ ابتدا اجازه دهید طرف مقابل حرفهای خود را بزند.
_ حرف طرف مقابل را قطع نکنید.
_ از بروز عوامل حواس پرت کن، جلوگیری کنید.
_ همه نکتهها و مسایل را یادداشت کنید.
_ صحبت کردن و شنیدن همزمان غیر ممکن است.
_ عصبی نشوید (گرشاسبی، 1384: 41-45)
تاثیر شرایط و عوامل موقعیتی بر مذاکره
ثمر بخشی مذاکره، به موقعیت و رفتارهای مذاکره کنندگان بستگی دارد.چهار مورد از عوامل موقعیتی مهم عبارتند از:
1. مکان
آسانتر
است که در قلمرو خودتان مذاکره کنید، زیرا با محیط مذاکره آشناتر هستید و
می توانید راحتی و آرامش خود را حفظ کنید. همچنین فشار و دشواری ناشی از
مسافرت یا وابستگی به منابع دیگران در زمان مذاکره وجود ندارد، با توجه به
اهمیت استراتژیک مکان مذاکره،بسیاری از مذاکره کنندگان با قلمرو بی طرف
موافقت می کنند.
2. شرایط فیزیکی
فاصله فیزیکی بین بخشها و رسمیت
شرایط فیزیکی می تواند روی تمایل بخشها نسبت به یکدیگر و موضوعهای مذاکره
تاثیر گذارد. افرادی که رو در روی هم می نشینند،احتمال دارد که تمایل برد-
باخت نسبت به موقعیت تعارض را توسعه دهند.در مقابل،بعضی گروهها ی مذاکره به
صورت عمدی شرکت کنندگان را دور یک میز جمع می کنند تا یک تمایل برد-برد را
انتقال دهند.
3. گذر زمان
زمان بیشتری که افراد در مذاکره سرمایه
گذاری می کنند،تعهد قوی تر آنها برای دستیابی به یک توافق را در پی
دارد.گذر زمان، انگیزه حل تعارض را افزایش می دهد و همچنین تشدید مسائل
تعهد را در پی دارد.برای مثال،زمان بیشتر در مذاکره تمایل قوی تر برای
توافق های تضمین نشده را ایجاد می کند، تا مذاکره شکست نخورده باشد.ممکن
است تعیین موعد مقرر در مذاکره تا اندازهای که بخشها را برای کامل کردن
مذاکرات برانگیزاند،مفید باشد.به هر حال ،در موعدهای مقرر زمانی، ممکن است
مذاکرهها به نتایج منجر نشود.اما در مواردی ممکن است مذاکره کنندگان به
صورت سریع تر همراه با راهکارهای مناسب در موعد مقرر توافق کرده،
تقاضاهاشان را تعدیل کنند.
4. ویژگیهای مخاطب
بیشتر مذاکرهکنندگان
مخاطبانی دارند.هر کس برای حفظ یا کسب منفعتی در مذاکره شرکت می کند.
مذاکرهکنندگان، زمانی که مخاطبان (کسانی که مذاکره برای منفعت آنها انجام
می شود) مذاکره را نگاه می کنند یا اطلاعات جزیی در مورد فرایند دارند، در
مقایسه با موقعیت هایی که مخاطب فقط نتایج نهایی را می بیند متفاوت عمل می
کنند.زمانی که مخاطب نظارت مستقیم مذاکرات دارد،مذاکره کنندگان مایل هستند
بیشتر رقابتی باشند و کمتر می خواهند که توافق کنند. این رفتارهای سخت
گیرانه به مخاطب نشان می دهد که مذاکره کننده برای منافعش کار می کند.با
تماشای مخاطبان، مذاکره کنندگان همچنین علاقه بیشتری در حفظ وجهه خود دارند
(سید جوادین، 1386: 457-459).
شیوه های عمومی بن بست شکنی
در این
بخش شیوه های عمومی بن بست شکنی را،با این توضیح مطرح میسازیم که برخی
شیوهها ساده و بلافاصله با وقوع بن بست قابل بهره برداری میباشند. در
حالی که بـرخـی شیوههای دیگر پیچیدهتر و زمانبر می باشند و در
موقعیتهای دشوارتر کاربرد دارند.
1.تنفس
این شیوه،در عین سادگی می
تواند بسیار راه گشا باشد. مذاکره فرایندی خسته کننده و استرس آور است و
یک لحظه خستگی و هیجان و عصبانیت ممکن است فرد مذاکره کننده را به بیان
سخنان نامعقول یا به سوی تصمیمهای ناسنجیده بکشاند. میتوان با دادن وقت
تنفس، مذاکره کنندگان را در شرایط روحی و روانی خوبی قرار داد، سپس به
مذاکره ادامه داد.
2.جدا کردن واقعیتها از اوهام
گاهی در
مذاکرهها، طرفین حرفهایی میزنند که به گمان خودشان واقعیت هستند، در حالی
که اوهامی بیش نیستند. این اوهام می تواند مذاکره را به بن بست برساند.
مذاکره کننده یا میانجی حرفه ای می تواند با ارائه دلیل و برهان ونیز اسناد
و مدارک به طرف یا طرفین دچار اوهام، نشان دهد که نظرهای آنها تاچه اندازه
با واقعیت فاصله دارد؛ در نتیجه امکان گشایش در کار به وجود می آید.
3. توافق در اصول
گاهی
توافق بر سر موضع یا موضوعی حاصل نمی شود ، اما طرفین بر این باورند که
ممکن است در آینده دور یا نزدیک توافق امکان پذیر باشد. در اینجا طرفین
باید سعی کنند بر سر اصول و مبانی و نه جزئیات موضوعها توافق کنند . زیاد
شنیده می شود که پس از پایان برخی مذاکرهها دو طرف اعلام می کنند که:
طرفین توافق کردند که مذاکرهها تا دستیابی به نتیجه مثبت ادامه یابد. این
حاکی از این است که طرفین با بن بست هایی روبهرو بودهاند، اما به جای
اعلام شکست مذاکرهها ، تصمیم به ادامه آن گرفته اند .
4.ارائه اطلاعات جدید
بعضی اوقات و در شرایط بن
بست، ارائه اطلاعاتی تازه، ممکن است مذاکره را از بن بست خارج سازد .
مذاکره کننده حرفه ای با وقوع بن بست باید طرح مذاکره ای خود را باز بینی
کند .ممکن است اطلاعات جدید، تردید های طرف مقابل را برطرف کند . در یک
مذاکره تجاری، ممکن است طرف مذاکره نسبت به کیفیت محصول مورد نظر برای خرید
دچار تردید های جدی باشد و یا اطلاعات نادرست در اختیار داشته باشد.طرف
فروشنده ممکن است با ارائه اطلاعات تکمیلی بتواند از شکست مذاکرهها جلو
گیری کرده، کار ادامه یابد.
5. استفاده ازشخص ثالث
این شیوه به ویژه
در دو دهه گذشته بسیار رایج شده است . زمانی که طرفین مذاکره به هیچ وجه
نمی توانند کنار بیایند ،چاره ای جز رجوع به یک میانجی نیست.
6. امتیاز دادن
امتیاز
دادن برای شکست بن بست، شیوهای نیست که همه و همه وقت بتوانند از آن
استفاده کنند.به طور مسلم معنی امتیازدهی، واگذاری نتیجه مذاکره به طرف
مقابل نیست.معمولا در مذاکرهها موضوعهای مختلفی مورد بحث است بعضی وقتها،
نه یک موضوع کلان و خود موضوع کلان را می توان به موضوعهای ریزتر تقسیم
کرد. به طور معمول، بن بست بر سر تمام مسائل رخ نمی دهد. بنابراین در برخی
مواقع با توجه به شرایط، میتوان بر سر موضوعی به حریف امتیاز داد ،با این
امید که در موضوع و موضوعهای بعدی امتیاز گرفت.باید شرایط را سنجید.
پافشاری بر سر یک موضوع ممکن است مذاکرهها را ابتدا به بن بست و سپس به
شکست برساند ، در حالی که کوتاه آمدن بر سر آن موضوع می تواند منجر به
ادامه مذاکره و کسب امتیازهای دیگر شود.
7. تغییر مذاکره کنندگان و میانجی
برخی
مواقع طرف های مذاکره، ذهنیتی از یکدیگر پیدا می کنند که مذاکرههای مکرر
نیز این ذهنیتها را بر طرف نمیسازند و احتمال به نتیجه رسیدن مذاکره ضعیف
است. گاهی نیز میانجی یا طرف ثالث به دلایل مختلف (نداشتن تبحر یا عدم
آمادگی کافی و یا عدم رعایت بیطرفی ) قادر به شکستن بن بست نیست. نفرات
جدید،یعنی قیافه ها،فکرها، گونه سخن گفتن و تصمیم گیری جدید و یا تغییر
برخی از نفرات تیم مذاکره کننده یا میانجی، ممکن است شرایط جدیدی را فراهم
سازند که نتیجه آن عبور از بن بست باشد.
8. تغییر اولویتبندی موضوعهای مذاکره
به
گونه ساده، اگر در مذاکرهای پنج موضوع در دستور کار است و طرفین در موضوع
دوم یا سوم به بن بست رسیده اند، می توان بحث در مورد دو موضوع دیگر را
به تاخیر انداخت و توافق کرد که آن دو موضوع در آخر مورد بحث قرار گیرد.
9. خرد کردن موضوع بن بست آفرین
گاهی
اوقات، یک موضوع به صورت کلی بدون راه حل و غیر قابل توافق به نظر می رسد
اما با خرد کردن آن به اجزای ریزتر، می توان جز به جز آن ها را بررسی
کرد.در این مواقع معمولا گروه ها یا کمیتههای فرعی ، انجام چنین وظیفه ای
را به عهده می گیرند و در محیط غیر رسمی و آرامتر جزئیات امر را مورد
بررسی قرار میدهند (گرشاسبی، 1384 : 203 - 207).
ملاحظاتی پیرامون آخرین لحظههای حساس مذاکره
لحظه
های آخر مذاکره،به ویژه درمذاکرههای مهم، که در آن منافع حیاتی برای
طرفین درمیان است، نقش تعیین کننده ای در نتیجه مذاکرات دارد واشتباه از
سوی هریک از طرفین می تواند بسیار خطرناک باشد. عمده مشکلاتی که در این
مرحله رخ می دهد ناشی از خستگی افراد و تعجیل در به پایان رساندن مذاکره
است. حتی خبره ترین مذاکره کنندگان وقتی درگیر مذاکرههای طولانی، پیچیده و
نفسگیر میشوند ، ممکن است دچار خستگی شوند وبا بروز خستگی، دقت، فدای
سرعت و تعجیل می شود. در این وضعیت معمولا جزئیات به چشم نمی آید. جزئیاتی
که حریف برای قرار دادن آنها در قرارداد برنامه ریزی کرده است؛ جزئیاتی که
ریشه وبنیان کلیات قرارداد محسوب می شوند وعدم توجه به آنها بر نتیجه
مذاکره اثر می گذارد. مذاکرههای طولانی وخسته کننده این خطر را در پی دارد
که هر لحظه ممکن است یک طرف در مورد نتیجه بخش بودن آن همه تلاش و کار، به
تردید افتد.
در مذاکرهها معمولا طرفین از عنصر خستگی به عنوان یک تاکتیک بهره برداری، می کنند. طرفی که بر خستگی غلبه کند، پیروز میدان است.
معمولا
عامل خستگی به اضافه عامل عجله ،دقت و قضاوت درست نسبت به مفاد قرارداد را
قربانی می کند.خبرگان مذاکره از نقش عامل زمان در به نتیجه رساندن و پایان
یک مذاکره موفق آگاهند. ایجاد یک احساس نادرست از فوریت کار در ذهن طرف
مقابل، می تواند حربه موفقی در تمام کردن یک مذاکره به نفع طرف دیگر باشد.
به همین خاطر در بسیاری از مذاکرهها یک طرف تلاش می کند تا طرف مقابل
متوجه سازد که هر چه مذاکرات زوتر منجر به عقد قرارداد شود، به نفع آن طرف
است.
برای غلبه بر مسئله خستگی وفوریت (تعجیل) در ساعتهای آخر مذاکره، میتوان به این شیوه توسل جست :
نخستین
ومهمترین کار شناخت مسئله و پیچیدگی های آن است. اعضای تیم باید بدانند که
به هرحال خستگی به وجود میآید واین خستگی برعملکرد آنها تاثیر منفی دارد.
آنها باید توجه داشته باشند که طرف مقابل ممکن است احساس کاذب فوریت کار
را در ذهن آنها به وجود آورد. می توان در مورد این مسائل پیش از مذاکره بحث
کرد وتصمیمهای لازم را برای بر خورد با این شرایط اتخاذ کرد.
دومین
راه این است که طرفی که هدف تاکتیک احساس کاذب فوریت قرار گرفته است از
همان ابتدا تاثیر این تاکتیک را به حداقل برساند. برای به حداقل رساندن
چنین احساسی، اعضای تیم باید به خود بقبولانند که معامله یا قرارداد مورد
نظر همان اهمیتی را برای طرف مقابل دارد که برای خود آنها دارد. کار دیگری
که میتوان کرد این است که اعضا توجه داشته باشند که در صورت عدم رسیدن به
تفاهم، آسمان به زمین نمی آید .
سومین شیوه این است که تیم مذاکره کننده
نسبت به تلاش طرف مقابل برای منحرف کردن اولویت های مذاکره از مسائل جزئی و
جنبی هشیار باشد. در واقع طرف مقابل انرژی تیم رودررو را در مسائل جنبی می
گیرد وتیم خسته را در برابر مسائل اصلی قرار می دهد .
چهارمین شیوه،
استفاده از عوامل محیطی است. مثلا با وارد کردن یک فرد جدید به تیم مذاکره
می توان تاکتیک خسته کردن طرف مقابل را خنثی کرد.
آخرین شیوه، استفاده
متقابل از تاکتیک خسته کردن علیه تیم مقابل است. این تاکتیک به ویژه هنگامی
که تیم حریف بیرون از شهر یا کشور خود قرار دارد، میتواند موثر باشد.
(گرشاسبی، 1384:85)
نتیجه گیری
در باره اهمیت برنامه ریزی مذاکره هر چه
گفته شود کم است. با بهره گیری از نظام برنامه ریزی این مقاله، مذاکره
کننده به بهترین آمادگی ممکن نائل می شود. ولی توجه داشته باشید که برنامه
داده شده سنگ نبشته ای نیست که قابل تغییر نباشد؛ بلکه منظور از آن یک
راهنمایی مفید و انعطاف پذیر است. یکی از مهمترین اسرار آن است که هدفی
محکم و ابزاری نرم داشته باشید. مذاکره کننده باید آماده باشد تا راه های
نو و پیش بینی نشده نیل به هدفها را بیازماید و نیز باید آماده باشد تا روش
های بی اثر و بی نتیجه را باز شناسد و به دور افکند به کار گرفتن
سختگیرانه، ولی انعطاف پذیر برنامه به مذاکره کننده اجازه می دهد که فرصت
هایی را که معمولااز دست میروند، دریابد. با این رویکرد، احتمال و شانس
دستیابی به نتایج موفق افزوده می شود.
بجاست که هشداری نهایی بدهیم:
هرگز طرف مقابل را دست کم نگیرید . اقدامهای جسورانه می توانند گه گاه
مناسب باشند به شرطی که واقع بینی و انسانیت در آن منظور شده باشد. تاریخ
همواره به ما می آموزد که بسی اشتباهها و خطاهای مرگبار، ریشه در آن دارند
که طرف مقابل دست کم گرفته شده و از توانمندی های واقعی او غفلت شده است.
.......................................................................................
منابع
1. رابینز، استیفن پی، زفتار سازمانی (مفاهیم،
نظریهها، کاربردها)، ترجمه: علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، دفتر
پژوهشهای فرهنگی، تهران، 1381.
2. رضائیان، علی، مدیریت تعارض و مذاکره (مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته)، انتشارات سمت- تهران، 1382.
3. سید جوادین، سید رضا، مدیریت رفتار سازمانی، انتشارات نگاه دانش، تهران، 1386
4. گرشاسبی، اصغر، هنر و فن مذاکره، نشر مهاجر، تهران، 1384
5. شوئنفیلد، مارک و ریک شوئنفیلد، هنر و دانش مذاکره، ترجمه: علی مستأجران و مسعود راجی، نشرنی، تهران، 1384.
6.Fisher, Roger and William Ury,(1983), Getting to yes: Negotiation Agreement Without Giving in, New York: Penguin.
7.Hellriegel, Don, John W. Slocum, Jr., (1998), Organizational Behavior, Seventh edition, New York: West Publishing co.
8. Neal.M.A. and M.H.Bazerman, (1991), Cognition and Rationality in Cognition, New York :Free Press
9.Robbins, Stephen P. (1993), Organizational Behavior, Sixth edition, New Jersey: Prentice- Hall.
2- رویکردی به ساخت و پیاده سازی سیستم هوش تجاری
2- رویکردی به ساخت و پیاده سازی سیستم هوش تجاری
................................................................................
مولف/مترجم: ترجمه: مهدی محمودی
موضوع: مدیریت بازرگانی
سال انتشار(میلادی): 2009
وضعیت: تمام متن
منبع:
Olszak, Celina. M, and Eweio Ziemba, Approach to Building and
Implementing Business Intelligence System, Inter disciplinary Journal of
Information, Knowledge and Management, Volume 2,2007
پابگاه علمی مدیریت و حسابداری منبع: mba20.blog.ir
چکیده: هدف
این مقاله تشریح فرایندهایی است که در ساخت سیستم های هوش تجاری به کار می
رود. در نتیجه بررسی ویژگیهای سیستم های هوش تجاری ، نویسندگان این مقاله
متدولوژی ویژهای را برای ایجاد و به کارگیری این گونه سیستمها در سازمان
پیشنهاد کرده اند. این بررسی ها ، متمرکز بر هدفها و سطوح کارکردی هوش
تجاری در سازمانها است . براین اساس ، در مجموعه حاضر ، رویکرد مورد نظر،
دو مرحله اصلی را در برمی گیرد که از یک تقابل نسبت به یکدیگر برخوردارند؛
یعنی ایجاد سیستم هوش تجاری و به کارگیری سیستم هوش تجاری. بخش اعظم این
مقاله متوجه هدفها و وظایفی است که برای ایجاد و پیادهسازی هوش تجاری
مورد نظر است.
مقدمه
حقیقت اجتماعی - اقتصادی سازمانهای معاصر،
آنها را ملزم به جستجوی ابزارهایی برای تسهیل فرایند کسب اثربخش داده ها،
پردازش و تحلیل وسیع آنها از منابع مختلف و پراکنده کرده است تا براساس آن
پایه ای را برای کشف دانش جدید بنا نهند.
برای سالیان متمادی، سیستمهای
اطلاعات مدیریت (MIS)، سازمانها را در انجام وظایف مختلفشان مورد حمایت
قرار داده اند؛ هر چند ، امروزه به سیستمهای اطلاعاتی ، توجه کمی می شود.
تاکنون سیستمهای اطلاعات مدیریت موجود مانند: (MIS، DSS،ES ،EIS )
نتوانسته است انتظارات تصمیم گیرندگان سازمانی را، به ویژه در موارد زیر
برآورده سازد :
_ گرفتن تصمیمات در فوریتهای زمانی،
_ صد کردن رقابت،
_ به دست آوردن اطلاعات مختلف با دیدگاههای متفاوت،
_ برای انجام تحلیلهای مداوم روی دادههای بیشمار و ملاحظه متغیرهای مختلف مربوط به عملکرد سازمان .
به
طور ساده، سیستمهای اطلاعات مدیریت که به آنها اشاره شد، قادر به ایجاد
یکپارچگی میان داده های مختلف، پراکنده و ناهمگن نبوده اند و همچنین آنها
نتوانستهاند داده ها را با توجه به زمینههای وسیع موجود، به گونهای
اثربخش تفسیر کنند و قادر به شناسایی مناسب وابستگیهای موجود میان داده
های جدید نبوده اند.
دلایل موجود حکایت از وجود تکنیکهای نامناسب برای دستیابی، تحلیل، کشف و تفسیر
داده
ها دارد ( شکل 1). برای اینکه سازمانها قادر به واکنش سریع در برابر
تغییرات بازار باشند، نیاز به سیستمهای اطلاعات مدیریتی دارند که بتوانند
از سازمان و محیط آن تحلیلهای علت و معلولی مختلف را انجام دهند.
سیستمهای
هوش تجاری ابزاری را فراهم می کنند که براساس آن نیازهای اطلاعاتی سازمان
به شکل مناسبی پاسخ داده شود. وظایف اصلی که توسط سیستمهای هوش تجاری مورد
توجه قرار می گیرد، شامل : شناسایی هوشمندانه دادههای اطلاعاتی، تجمیع
آنها و تحلیل چند بعدی داده هایی است که از منابع اطلاعاتی مختلف به دست
آمده است. سیستمهای هوش تجاری، داده های مربوط به سیستمهای اطلاعاتی درون
سازمانی را با داده هایی که از محیط سازمان به دست می آید ، تجمیع می کنند .
این داده های محیطی می تواند شامل آمارها ، پایگاههای اطلاعاتی مربوط به
مراکز سرمایه گذاری و مالی و پایگاه های داده متفرقه باشند. چنین
سیستمهایی به عنوان رابط هاو واسط گرهایی هستند که برای کسب اطلاعات
روزآمد ، قابل اطمینان و کافی، نسبت به فعالیت های مختلف شرکت عمل میکنند.
نتایج
حاصل از پژوهشها نشان میدهند که سیستمهای هوش تجاری مورد بحث در اصلاح و
شفاف سازی جریانهای اطلاعاتی و مدیریت دانش مشارکت کرده، سازمانها را برای
موارد زیر توانمند می سازند :
_ استمرار سوددهی از فروش محصولات،
_ تحلیل هزینه ها ،
_ نظارت بر محیط اطراف،
_ کشف کلاهبرداریها و قانون شکنیها.
هدفهای سیستمهای هوش تجاری
ممکن است سیستمهای
هوش تجاری، از دیدگاه های مختلف مورد تحلیل قرار گیرند . سازمانها و
تصمیم گیرندگان آنها، می بایستی اجرای سیستم هوش تجاری در سازمان را
براساس فلسفه و متدولوژی ویژه سازمان انجام دهند . این فلسفه و متدولوژی
متکی بر اطلاعات و دانش، ارتباطات گسترده ، اشتراک دانش همراه با رویکرد کل
نگر و تحلیلی برای فرایندهای تجاری سازمان است. فرض شده که سیستمهای هوش
تجاری ، راه حلهایی هستند که مسئول فراهم ساختن اطلاعات و دانش از دادهها
بوده، موظف به خلق محیطی برای تصمیم گیری اثربخش، تفکر و اقدام استراتژیک
در سازمانها هستند (شکل 2). ارزش سیستمهای هوش تجاری در تجارت به طور
عمده براین واقعیت دلالت دارد که چنین سیستمهایی، اطلاعاتی را ارائه می
دهند که ممکن است به عنوان پایه ای برای ایجاد و تغییرات اساسی در یک شرکت
خاص به کار روند. از جمله میتوان به برقراری زمینههای جدید برای
همکاری، کسب مشتریان جدید ، شناسایی بازارهای جدید و ارائه محصولات جدید
برای مشتریان اشاره کرد.
سیستمهای هوش تجاری به دلایل مختلف ، متفاوت
از سیستمهای اطلاعات مدیریت مانند: (DSS ،EIS وES) هستند، نخست به خاطر
اینکه دامنه موضوعی وسیعی را دربرمی گیرند و سپس به خاطر تحلیلهای چند
متغیری و داده های تا حدی ساختاربندی شده از منابع مختلف و ارائه چند بعدی
دادهها.
در ضمن فرض براین است که سیستمهای هوش تجاری ، صرف نظر از سطح
سازندگان آن ، تصمیم گیری را در تمامی سطوح مدیریت ، مورد حمایت قرار می
دهند .
در سطحی راهبردی، سیستمهای هوش تجاری ، امکان تنظیم دقیق
هدفها و پیگیری تحقق آنها را فراهم می سازند . هوش تجاری ، ارائه گزارشهای
مقایسه ای مختلف مانند نتایج حاصل از بررسیهای تاریخی، سودمندی
پیشنهادهای خاص، اثربخشی مجاری توزیع اطلاعات همراه با شبیه سازی نتایج
مربوط به توسعه و پیش بینی آینده بر پایه برخی پیش فرضها را ممکن می سازد.
در
سطحی تاکتیکی، سیستمهای هوش تجاری، ممکن است پایه ای را برای تصمیم گیری
منطبق با مدیریت بازار ، مدیریت فروش ، مدیریت مالی ، مدیریت سرمایه و ...
به وجود آورند. این سیستمها اجازه میدهند که شرکت نسبت به اقدامات آتیاش
خوشبین بوده و عملکرد تکنولوژیکی، مالی و یا سازمانیش را در جهت تحقق
هدفهای راهبردی شرکت و اثربخشی بیشتر آن، اصلاح کند.
در سطح عملیاتی ،
سیستمهای هوش تجاری برای انجام تحلیلهای موردی و پاسخ به پرسشهای مرتبط با
عملیات مداوم بخشها ، برآوردهای مالی به روز شده ، فروش و همکاری با
فروشندگان ، مشتریان و ... مورد استفاده قرار می گیرند.
روش شناسی ساخت سیستمهای هوش تجاری
ساخت واجرای
سیستم های هوش تجاری، مستلزم سازمانهایی است که فرهنگ کار در آنها با
اطلاعات و فناوریهای آن هماهنگی داشته باشد. در این رابطه به موارد زیر
میتوان اشاره کرد:
- تحقیق مداوم و مستمر درباره نیازهای اطلاعاتی سازمان (نیازهای فعلی و آتی).
- همکاری توأم با اعتماد بهرهگیران سازمانی مانند: (تصمیمگیرندگان و کارکنان عملیاتی سازمان) با بخشهای IT و مراکز مدیریت دانش.
- به اشتراک گذاری اطلاعات. و:
- توانایی در انجام فراتحلیلها و استفاده از آنها برای مدیریت مناسب.
برای
پیشنهاد متدولوژی ساخت و اجرای سیستمهای هوش تجاری، نویسندگان این مقاله،
از شیوههای تجاری تجربه شده به وسیله شرکتهای موفق در زمینه ساخت
سیستمهای هوش تجاری بهره گرفتهاند. هر مدل جامعی که برای این منظور
پیشنهاد شود، ممکن است که مجموعهای از دستورکارها و انواعی از الگوها را
به سازمانها معرفی کند. مدل مورد نظر، توجه ویژهای به نقش بهرهگیران
نهایی شرکت دارد که در کل چرخه زندگی سیستمهای هوش تجاری، به طور موثری آن
را بکار میگیرند. درک درست قدرت تأثیر بهره گیران نهایی شرکت بر روی
عملکرد سیستم هوش تجاری، به ما اجازه میدهد که دو مرحله مهم در رویکرد
ساخت و اجرای سیستمهای مورد بحث را پیشنهاد کنیم:
_ ایجاد سیستم هوش تجاری،
_ به کارگیری سیستم هوش تجاری.
خلق
سیستم هوش تجاری بیشترین زمان را صرف خودش کرده و این مرحله مستلزم
بهرهگیری از بیشترین منابع مالی و انسانی شرکت در فرایند کلی چرخه زندگی
سیستم هوش تجاری است. ایجاد سیستم هوش تجاری دربرگیرنده مراحل بیشماری ، به
ویژه مراحل زیراست:
- تعیین اینکه چه کسی عهدهدار اجرای سیستم است. برای مثال تعیین استراتژیهای توسعه سیستم هوش تجاری،
- شناسایی و آمادهسازی منبع داده،
- انتخاب ابزارهای سیستم هوش تجاری،
- طراحی و پیاده سازی سیستم هوش تجاری،
- کشف و جستجوی نیازهای اطلاعاتی جدید و کاربردهای دیگر مربوط به سیستم هوش تجاری.
مرحله
به کارگیری سیستم هوش تجاری، به طور برجسته وابسته به درخواستهای بهره
گیران نهایی شرکت است. بیشترین نقش در این مرحله، مربوط به فعالیتهای
ترویج و توسعه سیستم های هوش تجاری و تحلیل دادهها میشود. ممکن است که
این مرحله در چندین مرحله مختلف ، براساس تشخیص بهرهگیران نهایی شرکت و بر
اساس نیازها و وظایف آنها تقسیم شود. اساساً این مراحل شامل موارد ذیل
است:
_ تحلیلهای منطقی که به شناسایی شرکای زنجیره تأمین کمک میکند،
_ دستیابی، بازبینی و تحلیل واقعیتها،
_ توسعه گزینههای مختلف تصمیمگیری،
_ تقسیم و تشریک مساعی .
_ تغییر در اثر عملکرد شرکت .
شناسایی و آماده سازی دادهها برای سیستم هوش تجاری
در
مرحله شناسایی و آماده سازی دادهها، تعیین منابع داده که قرار است از
نیازهای تجاری پشتیبانی کند، از جمله اقدامات ضروری است. تعیین و تشخیص
منابع، مستلزم شناسایی منابع درونی (منابع دانش و اطلاعات ، منابع فناوری
اطلاعات، بایگانیهای کاغذی و ...) و منابع بیرونی (متمرکز بر مشتریان،
فروشندگان، سهام داران و غیره ...) همراه با بررسی میزان قابلیت اعتماد
منابع و بررسی تغییر شکلهایی است که در منابع مورد بحث اتفاق میافتد. تحقق
این مرحله، نیازمند کمک چشمگیر تصمیمگیرندگان ، کارکنان اجرایی، بخشهای
فناوری اطلاعات، دپارتمانهای مدیریت دانش و مشتریان راهبردی است.
در این
مرحله ، ضروری است که همه سیستمهای اطلاعاتی و بانک های داده مورد
استفاده یک شرکت معین تشخیص داده شوند. هنگام انجام چنین تشخیصی، ضروری است
که چند دستور مهم را در نظر داشته باشیم:
_ یافتن دادههایی که در سیستمهای اطلاعاتی وجود دارند واز دیدگاه تحلیلهایی که انجام گرفتهاند، بیاهمیت شناخته شدهاند.
_ یافتن روابط بین دادهها در سیستمهای اطلاعاتی مختلف،
_
تشریح ساختار منطقی دادههایی که در سیستم اطلاعاتی یافت میشوند. نه تنها
باید به ساختار آنها توجه زیادی شود، بلکه به رابطه آنها با فرایندهای
تجاری نیز باید توجه کرد.
_ یافتن مکانها یا وضعیتهایی که در دادهها ایجاد خطا میکنند (مثلاً احتمال تناقض بین دادهها).
_
یافتن محدودیتهای مربوط به کاربرد سیستم های اطلاعاتی (اینکه دادهها به
علت منطق نادرست پایگاه منبع نمیتوانند خارج از سیستم اطلاعات تعریف و
بازشناسی شوند).
طراحی و اجرای سیستم هوش تجاری
در مرحله طراحی و
اجرای سیستم هوش تجاری ، دامنه ای از فعالیتها انجام می پذیرد. میزان تلاشی
که در این باره صورت می گیرد، ارتباط مستقیم با پیچیدگی سیستم و سطح
محبوبیت آن دارد؛ هر چند در اکثر موارد ، خلق یک برنامه کاربردی مربوط به
هوش تجاری، نیازمند زمان زیادی است . این مدت زمان، نه تنها صرف طراحی واسط
های اختصاصی برای برقراری ارتباط بین سیستم هوش تجاری و پایگاه های
اطلاعاتی دیگر می شود، بلکه شامل اطمینان یافتن از میزان منطقی بودن و
سازگاری برنامه کاربردی هوش تجاری نیز می شود.
مرحله مهم دیگری که در
ارتباط با طراحی سیستم هوش تجاری وجود دارد ، ساختن پایگاه دادهای است که
دو وظیفه مهم را بر عهده دارد : فراهم ساختن مخزنی از داده ها که برای
تحلیلهای آتی از آن بهره گرفته می شود و فراهم سازی پایگاهی برای سیستم هوش
تجاری.
برای اطمینان یافتن از اینکه یک پایگاه داده به طور منظم
براساس داده های حاصل از سیستمهای انتقالی به روز می شود یا نه ، ضروری
است ، مکانیزمهای ورود داده ایجاد شود. چنین مکانیزمهایی باید امکان ورود
همه داده ها را فراهم کرده، به کاربران اجازه ورود داده های اضافی را بدهند
تا سیستمهای منبع از این راه به مرور غنی تر شوند. هرگز اینگونه نیست که
ورود داده های اضافی، به سیستمها و مکانیزمهای منبع ، بار اضافی تحمیل
کند. مکانیزمهای انتقال داده به طور همزمان وظیفه کنترل آن را بر عهده
دارند که وظیفهای در جهت همسانسازی دادهها است. در موارد زیادی،
مکانیزمهای مورد بحث زمینه یافتن ناسازگاریها و خطاها را در مرحله اجرا ،
فراهم می کنند.
پایگاه داده ایجاد شده ، باید پایه ای برای طراحی
گزارشها باشد. تهیه چند یا دست کم دو گروه از گزارشها، ضروری است. پیش از
این باید گزارشهایی که به گونهای منظم به وسیله کاربران اصلی به روز رسانی
شده اند، مشخص شوند. چنین گروهی ، همچنین باید کاربران متخصصی را پیش
بینی کند که گزارشهایی را براساس نیازهای خاص، فراهم می کنند. نوع دوم
گزارشها شامل گروهی است که منتج از نیازهای ویژه دور از انتظار است که
مربوط به جزییات یافته شده در دادهها است. تجربه نشان می دهد که - دیر یا
زود - شرکتها نیازمند بهرهگیری از تحلیلهای چند بعدی هستند، بدین معنی که
پیشنهادها در جهت اجرای هوش تجاری باید در جهت طرحهای پردازش تحلیلی بهنگام
(OLAP) که به کاربران اجازه کاوش داده ها و بازبینی داده ها از جنبه های
مختلف را می دهد و داده کاوی که به درک بهتر سلایق و ترجیحات مشتریان و
ماهیت چنین سلایقی، زنجیره تامین، اثرهای جغرافیایی و ... کمک می کند ،
باشد .
بسته به نوع ویژگیها و نیازهای سازمانها، تحلیلها ممکن است برای مواردی مانند آنچه در پی آمده ، به کار روند :
_ بررسی قابلیت سود بخشی مشتریان و میزان ارزشمندی دوره سودرسانی آنها،
_ تعیین میزان اهمیت شاخص ها،
_ بخش بندی،
_ نظارت و بررسی میزان وفاداری مشتریان،
_ بررسی میزان حمایت مشتریان،
_ یافتن شباهتها،
_ بررسی تقلب ها یا کلاه برداریها،
_ بررسی رقابت های مربوط به بازاریابی .
مرحله به کارگیری سیستم هوش تجاری
این مرحله،
نیازمند کاربرانی با قوه ابتکار زیاد است . منطبق با نیازهای موجود،
کاربران باید تحلیلها و گزارشهای مورد نظر بانیان سیستم هوش تجاری را
فراهم کرده، بتوانند موضوعات مناسب را پیگیری کرده، نتایج به دست آمده را
تفسیر کنند.
تحلیلهایی که از وقایع مختلف صورت می گیرد ، ممکن است
روشهای چندگانهای را در حل مسائل مهم و بهینه سازی فعالیتهای بیشمار ظاهر
سازد و اتخاذ تصمیم پایانی مستلزم مشاوره مکرر با دیگر کارکنان و تصمیم
گیرندگان سازمانی است .
تحلیلهای حاصل از پرسشها و پاسخهایی که پیشتر
اشاره شد ، باید پوشش دهنده همکاری و ارتباط همه کسانی باشد که در فرایند
تصمیم گیری شرکت ، مشارکت می کنند.
کار مداوم با اطلاعات و ابزارها
برای تحلیل و شناسایی داده ها ، امکان ایجاد تغییرات اساسی در چرخه تصمیم
گیری را فراهم می کند . از جمله تغییرات در عملکرد شرکت، شامل: جستجوی
شکلهای جدیدی از همکاری با منابع خارج از شرکت، بازارهای جدید و همکاران
تجاری جدید و.... می شود. اجرای مرحله پایانی چرخه ساخت و به کارگیری سیستم
های هوش تجاری ، بدین معنی نیست که همه مشکلات مربوط به هوش تجاری، ویژه
یک شرکت معین است. همان گونه که گفته شد ، چرخه مورد بحث، ماهیتی تکراری
دارد، بنابراین از جمله دلایل تحلیل بیشتر نیازهای اطلاعاتی ، ارزشیابی
مجدد راه حلهای پیشین و تفسیر و تبدیل آنها ، بهینه سازی و تعدیل آنها می
باشد.
نتیجهگیری
انتخاب متدولوژی مناسب برای طراحی و
اجرای سیستم اطلاعات ، باید از راه تصمیم های قطعی و مسلم صورت پذیرد . در
مورد سیستم های هوش تجاری، باید به این موارد توجه ویژه شود:
_ سیستم
های هوش تجاری باید به سرعت اجرا شوند ، که این کار بسیار سخت است زیرا
چنین سیستمهایی برای هر شرکت خاص می باشند . هر چند بسته به مولفه های
موثر در کاهش زمان ساخت هوش تجاری ، در هر پیاده سازی، ضروریست که یک سیستم
ویژه منطبق با استلزامات ویژه شرکت تعدیل و تنظیم شود، برای انتخاب راه
حلهای مناسب درباره سیستم هوش تجاری ، لازم است که دقت زیادی داشته باشیم .
_
راه حلهای هوش تجاری باید منعطف باشند. به محض وقوع تغییرات تجاری،
سازمانها میبایستی سیستم های هوش تجاری را منطبق با شرایط جدید تنظیم
کنند.
_ سیستم های هوش تجاری باید مستقل از طرحهای زیر بنایی سخت
افزاری و نرم افزاریشان باشند . از این رو پیشنهاد شده که سیستمی که می
خواهد تحلیلهای چند بعدی ارائه دهد، میبایستی با پایگاههای مختلف همکاری
کرده، با سیستمهای عملیاتی که پیشتر آزموده شده و عمومیت یافته اند ، کار
کند. چنین راه حلهایی ، اجازه سازگاری بهتر سیستم مورد بحث را با زیر ساخت
های فناوری اطلاعات شرکت خواهد داد .
_ هنگام ایجاد سیستم های هوش
تجاری ، ضروریست که به این واقعیت توجه شود که سیستمهای فناوری اطلاعات
مختلفی در سازمان وجود دارد مانند: (سیستم های تبادلی، سیستم برنامه ریزی
منابع ساخت (II MRP) ، سیستم برنامه ریزی منابع سازمان و .... ) .
_
پیشنهادهای اجرای سیستم هوش تجاری باید قابل مقیاس گذاری و اندازهگیری
باشند. انعطاف پذیری و معماری باز این سیستمها امکان توسعه آسان آنها را
فراهم می آورد. این موضوع، به ویژه زمانی ضرورت پیدا می کند که نیازهای
اطلاعاتی جدیدی به وجود می آید یا مقدار اطلاعاتی که باید پردازش شود، به
طور قابل ملاحظه ای افزایش می یابد.
_ سیستم های هوش تجاری باید مبتنی
بر فناوریهای نوین باشند. ضروریست که توجه شود، راهحلهای ارائه شده بوسیله
سیستم های هوش تجاری توسط منابع نام آشنا در صنعت کامپیوتر فراهم شود .
فقط در این صورت است که می توان انتظار اعتبار و روایی فناوریهای خریداری
شده را داشت .
_ سیستم های هوش تجاری ، شانس بزرگی را برای مدیریت
اثربخش شرکت فراهم می کنند هر چند که آنها نیازمند کار سخت و زیاد کاربران ،
طراحان سیستمی و تحلیلگران و اطلاعات و فرهنگ سازمانی قوی است. مهارتهایی،
از جمله: شناسایی، مدلبندی (فرایندها و ساختارهای سازمانی) و تسهیم دانش،
فقط برخی فاکتورها هستند که در توسعه منظم سیستمهای هوش تجاری موثراند.